شنبه پنجم بهمن ماه جلسه هفتگی هیئت انصار ولایت دارالعباده یزد در حسنیه ارگ برگزار شد. این مراسم که با نام و یاد شهید بزرگوار؛ عادل شمس دهشیری مزین و معطر بود با همخوانی قرآن کریم، بیان احکام شرعی پیرامون قَسَم، تذکر و توسل توسط حجت الاسلام مهدوی نژاد و همچنین مداحی سید صادق نصیری و محسن محمدی پناه برگزار گردید. در این جلسه نیز با توجه به اهمیت و حساسیت بحث موسیقی در کشور و استان استاد حاج محمدرضا شایق در ادامهی موضوع«موسیقی، هنر یا ابتذال؟» به ایراد سخنرانی پرداخت. مشروح سخنان ایشان بدین شرح است:
یکی از ویژگیهای موسیقی همین است که مدام بر سر عقل میکوبد و احساس را میکَشد.
یکی از ادعاهای مطرح شده این است که موسیقی باعث شادی و نشاط میشود و غم و اندوه را از دل انسان میبرد. البته بنا نداریم بر اساس فتوای مقام معظم رهبری (مدظلّه) و امام خمینی(ره) و بسیاری از فقهای معاصر بگوییم از نظر اسلام موسیقی و نوازندگی نهی و تحریم شده است. (اگرچه فتوای بسیاری این است.) اما مشکلی که با آن مواجهیم موسیقی تخدیری یا افراطی و لهوی است. دو نوع نشاط و شادمانی وجود دارد: الف- نشاط حقیقی ب- نشاط مصنوعی(تخدیری). نشاط تخدیری چند ویژگی دارد: 1- بدون زحمت بدست میآید. مثلاً: شخص با مصرف یک قرص روانگردان چند ثانیه بعد خود را در اوج آسمان و فضا و در حال پرواز میبیند یا با چند جرعه از خود بیخود میشود، همچنین شادی ناشی از استعمال مواد مخدر. اما کدام شادی واقعی و عالی بیزحمت حاصل می شود؟ یا خود یا دیگری باید زحمت بکشیم تا به شادی برسیم. مثلاً: فقیری با ارث به شادی میرسد رنج آن را دیگری برده بود شادیش به او رسید. یا به یک پزشک متبحّر میگوییم چرا شادی میگوید جان یک انسان را نجات دادم. یا دانشجویی که در یک آزمون در سطح کشور مقام اول را کسب میکند یا ورزشکاری که در سطح جهان رتبه برتر میآورد. شادی حقیقی بتدریج بدست میآید اما شادی تخدیری ناگهان ایجاد میشود. 2- شادی واقعی فکر انسان را تقویت میکند، عقل انسان در این شادی درست کار میکند. اما شادی تخدیری نظام فکری را به هم میریزد، فکر را علیل و ضعیف میکند و خیالات را بر انسان مسلط میکند، فکر را از پرداختن به واقعیت بازمیدارد. مثل انسان معتاد که دو حالت دارد قبل از مصرف مواد فقط به مواد فکر میکند بعد از مصرف هم به نمیتواند به چیزی فکر کند. چنین انسانی نمیتواند به همسر، فرزند، کشور، اطرافش فکر کند. یکی از ویژگیهای موسیقی همین است که مدام بر سر عقل میکوبد و فقط احساس را بر می انگیزد. در واقع هر بعدی از ابعاد انسان وقتی بر سرش بکوبیم ضعیف می شود. اگر مدام در مسائل عقلی و برهانی کار کردیم عقلمان نیرومند میشود. موسیقی احساس را شعلهور و عقل را تعطیل میکند. وقتی موسیقی نواخته میشود در سماع، فرد کارهایی را انجام میدهد که در شرایط عادی از انجام آنها شرم میکند این نشانه پایین آمدن عقل است که به این طرب میگویند. اصلاً در تعریف طرب میگویند: خفت عقل. 3- از نشان های دیگر مواد مخدر این است که هرچه بیشتر استفاده شود اثرش کم میشود و شخص مجبور است برای پاسخ نیازش بیشتر مصرف کند. مثل معتادی که اول با کمی مواد ارضا میشود ولی به جایی میرسد که با ده برابر این هم راضی نمیشود. هرچه مصرف مواد مخدر بیشتر شد تأثیرش کم میشود. یک آهنگ ساده روی یک شخصی که اصلاً آهنگ نشنیده خیلی سریع اثر میگذارد، اما آیا روی یک موسیقیدان هم همین تأثیر را دارد؟! آهنگی که بتواند یک موسیقیدان را تحریک کند باید ده برابر اثر تحریک کنندگی داشته باشد؛ یعنی او آنقدر شنیده که اثر تحریک کنندگی در او ضعیف شده است. یکی از محققین فرانسوی (لوتر) میگوید: در تخدیر، هیچ یک از مواد مخدر به تخریب موسیقی نیست. اخیراً دیده میشود در غرب برای ارضای افرادی که دیگر مواد مخدر روی آنها اثر نمیگذارد موسیقیهای جدیدی طراحی شده که چنان تهییج میکند که بعضی از آن افراد رگهای خود را میزنند.
موسیقی شادیآور
دربارهی اینکه گفته میشود موسیقی شادی میآورد باید بگوییم در قرآن دو واژهی «فَرَح» و «مَرَح» آمده است. فرح مطلق شادی؛ شادی به حق یا شادی باطل است. و مرح شادی است که فقط از باطل به دست میآید. ابلغ آن کلمه «بَطَر»؛ شادمانی و مستی به باطل است کسی که از وفور نعمت چنان بیخیال و شاد شده که چیزی نمیفهمد. امام حسین(ع) فرمود: «انی لم أخرُج بَطَراً ولا اشراً» «اَشِر» شدت بالاتری را میرساند. قرآن خطاب به دوزخیان میفرماید: «بِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ»؛ این مجازات به خاطر شادی باطلی است که در دنیا میکردید. خدا صاحب شادمانی باطل را دوست ندارد؛ «إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ»؛ در آیه 188 آل عمران میفرماید: «لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوا وَّيُحِبُّونَ آن يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»؛ کسانی که به خاطر اعمال بدشان شادند و دوست دارند دیگران خوبیهایی که ندارند به آنها نسبت دهند عذاب سختی در انتظارشان است.
برای درمان افسردگی ترانه و رقص و دوستیهای نامشروع را تجویز میکند در صورتی که شادی و غم هیچ کدام اصالت ندارند.
هرگونه شادی مورد تأیید اسلام نیست. همان طور که همة غمها هم مردود نیستند. یک سری شادیها، شادیهای مذموم هستند: مثل شادی از روی حسادت؛ شادی که از خوردن سنگ به پای شخصی حاصل میشود. یا وقتی فرزند محسود میمیرد او شاد میشود اگر چه قبح آن را میداند. یا شادی از روی کینه، مثل خوشحالی از مرگ کسی. خداوند در وصف منافقین میفرماید: وقتی پیروز میشوید غمگین میشوند و اگر مصیبت ببینید شاد میشوند. یا شادی از روی خودخواهی؛ من شاد شوم به هر قیمتی میخواهد باشد، این شادی قیمتی ندارد. مثل پیروز شدن در مسابقه به قیمت رفتن آبروی دیگری. همچنین شادی از روی غفلت و بیخبری یا شادی از روی حماقت و نفهمی. خیلی از شادیهای بعضی آدمهای شاد از همین ناحیه است اصلاً قدرت تجزیه و تحلیل ندارند، در مسائل اجتماعی نمیتواند تشخیص دهد مصلحت و مفسده چیست؟ خیر و شر چیست؟ چون حزب او به قدرت نشسته به قدرت رسیده خوشحال است، قدرت تشخیص مصالح را ندارد نمیفهمد چه به نفع جامعه است چه به ضرر جامعه. این شادی ناشی از ضعف اطلاع و عقل است. یا مثل شادی ناشی از دستیابی به یک گناه. بسیاری از شادیها نتیجه رذالتهای باطنی همچون کبر، غرور ، حماقت، بیعقلی و... است. و در مقابل خیلی از غمها ناشی از عقل است. این درست نیست که ما بگوییم شادی خوب است، غم بد است، مرگ بر هرچه غم، درود بر هرچه شادی. اینها مغالطههایی است که گاهی در جامعه ما صورت میگیرد، آقای باصطلاح کارشناس برای درمان افسردگی ترانه و رقص و دوستیهای نامشروع را تجویز میکند یعنی شادی به قیمت ترویج فساد و روابط نامشروع به سبک غربی.
اقلّ مرتبه انکار این است که قلباً متأثر شوی
اینطور نیست که هرچه شادی باشد خوب است و هرچه غم بد است. خیر، اصلاً خیلی از غمها ناشی از عقل است مثل غم محرومان؛ اگر کسی غصه مردم را بخورد بد نیست، اکر کسی ببیند فساد در جامعه مسلط شده، عدهای گرسنه و فقیرند، هزینه درمان فرزندشان را ندارند یا غم گرسنگی همسایه را بخورد و... نه تنها بد نیست بلکه از بهترین غمها است. اگر صد الاغ را در آغلی ببندند هیچ الاغی نمیگوید هم نوعم در آغل کنار من غذا دارد یا نه؟ فقط فکر خودش است بین انسان و حیوان چه تفاوتی است؟ اولیای خدا کسانی که نسبت به دیگران بیتفاوت بودند را مذمت میکردند. اینکه انسان غصه بخورد که چرا بدکاران منحرفند. گفته میشود حداقل نهی از منکر کراهت قلبی است؛ ناراحتی از انجام کار بد اگر این نباشد اصلاً هیچ یک از ویژگیهای ناهی از منکر در او نیست آنوقت شریک او میشود و در بلاهایی که سر او میآید شریک میشود. حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه اقلّ مرتبه انکار را این می دانند که قلبا از کار دیگران متأثر شوی. یا غم همدردی با مردم. یا غم ناشی از ناکامی در کار نیک و سلب توفیق کار نیک مثل قضای نماز شب یا سلب توفیق دستگیری از محرومان و ناکامی در رواکردن حاجت دیگران. اینها غمهای خوب است. حتی در بعضی روایات آمده این این غصه ثواب و پاداش هم دارد. این غم است اما عقل و شرع، همه عقلای عالم آن را ستایش میکند. گاهی اوقات غم ناشی از شعور است اگر فاجعهای در جهان رخ دهد یک بچه چهار ساله نمیفهمد اما انسانی که قوه فهم و شعور بالا دارد ناراحت میشود. در حوادث کوفه و شام و استیلای معاویه عدهای بی تفاوت بودند اما امثال حجربن عدیها نمیتوانستند بیتفاوت بنشینند، میفهمیدند چه بر سر مردم میآید. گاهی جایی میروید شما میفهمید که قصد آن شخص تحقیر است اما دیگری نمیفهمد شما اندوهگین میشوید اما رفیق شما ناراحت نمیشود در واقع شما سیلی فهم و شعورتان را میخورید. اینکه بگوییم هرچه غم است بد است و هرچه شادی خوب است پس پیش به سوی نشاط، مرگ بر غم، درست نیست. اصلاً این حرف که بگوییم غم یا شادی ملاک است غلط است. البته بعضی غمها غم مذموم و ناپسند است و باید از آن فرار کرد بعضی از شادیها هم شادی ناپسند است در مقابل آن هم از هر دو سنخ وجود دارد.
غم، ترازویی برای وزن کردن شخصیت دیگران
اگر میخواهید از شخصیت دیگران آگاه شوید به نوع غم آنها نگاه کنید؛ ببینید از چه غمگین میشوند. همچون زرگری که برای تشخیص عیار طلا ملاک و ظوابطی دارد. برای وزن شخصیت انسآنها هم ملاکهایی وجود دارد برای اینکه بدانید انسآنها طلایند یا آهن زنگ زده ببینید از چه غمگین و از چه شاد میشوند. برای مثال، بوش پدر _در جنگ نفت_ به عراق حمله کرد در مدت 2-3 ماه نزدیک یک میلیون عراقی در بمبارآنها کشته شدند اما او یکبار اظهار تأسف نکرد. در جنگ دوم بیش از اینها کشته شدند. آمریکاییها استعمال سلاحهای دارای اورانیوم باعث کشتار و ابتلای حدود 500 هزار نفر به امراض لاعلاج یا صعبالعلاج شدند و بوش هیچ اظهار تأسفی نکرد. اما وقتی سگ او مرد افسرده شد و سه روز در محل کارش حاضر نشد، کاخ سفید اعلان عزای عمومی کرد، چندین هزار تن کاغذهای مفت رسانههای آمریکا صرف شد تا بگویند امیدواریم گاو او در مزرعه اوکلاهاما بتواند خلأ این سگ را جبران کند. چنین انسانی می گفت من وقتی در آیینه خودم را میبینم به خود افتخار میکنم. باید هم افتخار کند این نشان ابلهی است. اگر انسان شعور داشته باشد اگر در گوشه عالم سنگی به ناحق به پای شخصی بخورد دلش به درد میآید. حضرت علی(ع)؛ مظهر عالی انسانیت میفرماید: شنیدم خلخال از پای زن یهودیه درآوردهاند اگر انسان مسلمان بگرید تا از غصه بمیرد من میگویم نباید او را ملامت کرد. اگر این دو برخورد را مقایسه کنید خواهید فهمید شخصیت علی کیست اینها که هستند.
غمی که میتواند پاداش باشد
یک سری از غمها کمال آورند: مثلاٌ: مومن وقتی گناه میکند خدا غم در دلش میاندازد. فایده آن این است که آثار آن گناه که شخصیتش را مسموم کرده بود از دلش پاک میشود آن وقت در قیامت میبیند که گناه در نامه عملش نیست. آیا این غم ضرر دارد؟ قرآن درباره قارون میفرماید: «قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ آن اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ» این شادی به باطل تو را خدا دوست ندارد، تو شادی که عمده ثروت را پیش خود جمع کردهای و حاضر نیستی ذرهای از آن را به فقرا بدهی این شادی چه ارزشی دارد. حتی قرآن در بعضی موارد غم را به عنوان پاداش معرفی میکند. مسلمانان هنگامی که در احد شکست خوردند دو غم داشتند: [یکی غم کشته شدن، از دست دادن فرزندان و پیروزی دشمن] و دیگری [غم تنها گذاشتن رسول خدا(ص)، خوب نجنگیدن و ادا نکردن حق جهاد و فرار کردن از میدان جنگ] غمی که به عنوان پاداش به آنها داد که این غم بر غم اول غلبه کرد همین دومی بود. اینکه امام صادق(ع) فرمود: نَفَسِ انسانی که برای ما اندوه میخورد ذکر خدا و ثواب است، از این سنخ میباشد. اگر با دیدگاه شرعی، عقلی و قرآنی نگاه کنیم تفکیک میکنیم مثل کاه و گندم. بعضی غمها مذموم است باید آنها را دور انداخت بعضی شادیها هم این گونه است بعضی غمها و شادیها هم نیک است باید سراغ غم و شادی خوب رفت و از غم و شادی بد فرار کرد. منطقی که میگوید هرچه غم است خوب است و شما باید فقط غم بخوری تا به جایی برسی خوب نیست منطقی هم که میگوید: شادی اصالت دارد و اگر شاد نباشی افسرده و در نهایت دیوانه میشوی این هم حرف درستی نیست.
البته غربیها برای شادی تعاریفی دارند: میگویند: دنیا اصل است و عمر چند روزی بیش نیست و بعد تمام میشویم. در عقیده عملی نشان میدهند که بیش از این دنیا اصالتی قائل نیستند (سکولاریسم)، میگویند اگر مشکلی داری برای خودت است و ربطی به من ندارد شادی مرا با مشکلت مخلوط نکن. متاسفانه بعضی از مردم ما هم یاد گرفتهاند میگویند مشکل خودت است. اما این مبنا، مبنای اسلام نیست. اسلام شادی با رقص و آواز، عیش و نوش و پارتی، فسادهای نامشروع را قبول ندارد. مبنای آنها متفاوت است، از نظر آنها انسان موفق انسانی است که بتواند به هر قیمتی شاد شود. البته حد و مرزهایی هم دارد اما خیلی از حدّ و مرزهایی که ما تعریف کردهایم به آن پایبند نیستند. دلیلش هم همین اصالت دادن به دنیاست. میگویند اگر این شادی را نگرفتی ازکفت رفته است. غم و اندوه و آوارگی و مشکلات دیگران مهم نیست زیرا مشکل ما نیست، مشکل آنهاست. آیا ما این شادی را میخواهیم؟
سرنوشت شادیهای دروغین از منظر قرآن
ببینید سرنوشت این شادیهای دروغین با نظر به آیات قرآن به کجا ختم میشود. میفرماید: «الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ»؛ کسانی که کتاب خدا، رسولان و آخرت را تکذیب میکنند بزودی خواهند دانست (چه چیزی در انتظارشان است). هنگامی که سلسلههای آهنی به دست و پایشان میبندند و آنها را میکشند «فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ»؛ و در آتش و آب سوزان جهنم سوزانده میشوند. به آنها خطاب میشود میدانید این نتیجه چیست؟ «ذَلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ»؛ به خاطر این که در دنیا به ناحق شادی کردید؛ شادیهای شما شادیهای باطل بود. امام علی(ع) چه بسا لقمهای مانع لقمههای زیاد شود، عیشهای طولانی را از انسان را بگیرد. مرح به بیان مفسران شادی به باطل است. این نظر قرآن دربا رهی شادیهای باطل است.
غم مقدس:
حال آیا اینها که اینقدر به شادی اصالت دادند به آن رسیدهاند؟ آمار نگرانیها، خودکشیها ، افسردگی در کشور آنها از سایر جاها بیشتر است. افسردگی ملاکهایی دارد اینگونه نیست که هرکسی غمگین بود بگوییم افسرده است ولو اینکه غم مداوم دارد. 28 سال از رحلت رسول خدا(ص) گذشته بود به حضرت علی(ع) گفتند: چرا خضاب نمیکنید؟ فرمود: ما یک قوم عزاداریم. سید رضی در شرح این سخن میگوید: منظور حضرت، عزای رحلت رسول خدا(ص) است. آیا این غم مداوم نبود آیا علی(ع) افسرده بود؟ آیا هرجا کسی غمی مداوم داشت بگوییم تو افسردهای؟ اولاً: غم ناشی از افسردگی یا بیدلیل است یا دلیل معقول ندارد. ثانیاً: در افسردگی غم، عقل و فکر را مدیریت میکند، اما در غم ممدوح عقل باعث غم میشود؛ یعنی این غم به خاطر فهمیدن است. عقل حاکم برغم است نه اینکه غم حاکم برعقل باشد. ثالثاً: غم ناشی از افسردگی باعث خمودی و سستی میشود و پویایی نمیآورد فرد مدام حسرت میخورد و از واقعیات باز میماند. اما خیلی از انسانهای غمگین وقتی غمگین میشوند بیشتر فعالیت میکنند. رابعاً: افسردگی باعث محو امیدواری صحیح میشود درحالی که بعضی از غم احیاکننده امید هستند. اصلاً کلمه نشاط یک کلمه عربی است ما این کلمه را مثل خیلی از کلمات دیگر که از عربی گرفته شده است و غلط ترجمه کردهایم غلط ترجمه شده، نشاط به معنای شادی نیست نشاط یعنی جنب و جوش فعالیت و تحرک. خیلی وقتها غم به انسان نشاط میدهد گاهی اوقات غم نشاط میدهد و از حالت خمودی در میآورد. غم منافاتی با نشاط ندارد.
شاعر چه خوب گفته: کاشکی خاک حریم حرمت می بودم/می خرامیدی و من در قدمت می بودم
بی غم عشق تو صد حیف عمری که گذشت/پیش از این کاش گرفتار غمت می بودم
و حافظ گفته: مدعی گفت به جز غم هنری دارد عشق؟/گفتم ای خواجة عاقل هنری بهتر از این؟
غم سیدالشهدا(ع) پرنشاطترین و نشاط بخشترین غمهای عالم است. دشمنان هرچه سیلی خوردهاند از همین نهضت عاشوراست، عصبانیاند و تلاش میکنند آن را از ما بگیرند. شهید صدوقی(ره) فرمود: یکی از اسناد بدست آمده از لانه جاسوسی این بود که آمریکا به شاه دستور داده بود که شما هر طور که شده باید محرّم را از فرهنگ مردم ایران حذف کنید. بعد اینگونه تحلیل شده بود که هرچه فعالیتهای فرهنگی انجام میدهیم و جوانان ایرانی را به سمت فحشا میکشیم محرم همه برنامههای ما خراب میشود و به جای اول برمیگردد. آری غم سیدالشهدا(ع) خون ملتها را به جوش میآورد این نشاط است و باعث تحرّک میشود. در زمان جنگ چه شعاری جلو تانک فوق مدرن روسی، جلو این همه تجهیزات جنگی ایستاد؟ آیا ملی گرایی و نشاطهای دروغین بود یا رزمندگانی بودند که هنوز اشک عزاداری سیدالشهدا(ع) از دیدگانشان خشک نشده بود، تانک از مقابلشان میگریخت. کدام نشاط و پویایی است؟ کسانی که در مجالس شادی آنچنانی غبار جنگ بر دامنشان ننشست یا کسانی که با اشک نیمه شب و غرش همان شیر در نیمروز عرصه را بر دشمن تنگ میکردند؟ چرا خود را به غفلت میزنیم؟ این آب به آسیاب کیست؟ با این مبنایی که بعضی از روانشناسان دارند باید گفت حضرت زهرا (س) یک فرد افسرده بودند؟ میفرمود: اگر یک قمری بر شاخساری بگرید من از شدت اندوه شب و روز میگریم. اینها نکاتی است که خیلی باید دقت شود. متأسفانه آمدند در مدارس ابتدایی ما موسیقی گذاشتند وقتی اعتر اض شد میگفتند باعث نشاط میشود. نباید به این شادیها اصالت داد این شادیها ایراد دارد موسیقی طرب انگیز و لهوی و نشاط آور به آن معنا به فتوای هیچ مرجعی حلال نیست. در زیارت عاشورا آمده «و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین(ع)» این روزی است که آل زیاد و آل مروان به خاطر کشتن امام حسین(ع) شاد شدند. این هم شادی بود اهل بیت(علیهمالسلام) را با دستان بسته آن وضع وارد شام کرده و امت پیامبر(ص) پایکوبی میکردند و شاد بودند قیمت این شادی چه بود؟ چرا باید یک مهر روی هرچه شادی است بزنیم و بگوییم مرگ بر هرچه غم و زنده باد هرچه شادی؟ حضرت زینب(س) امالمصائب شناخته شد به طوری که در مراجعت از شام همسرش او را نشناخت. این اثر اندوه و ناراحتی بود. مگر میشود در دنیایی که اینقدر فساد و جرم و جنایت صورت میگیرد انسان بگوید به من چه من خودم شاد باشم هرطور میخواهد بشود. نتیجه اینکه این ادعا که موسیقی لهوی انسان را شاد میکند و چون شادی خوب است پس این هم خوب است ادعای درستی نیست قرآن قبول ندارد عقل هم قبول ندارد، غم و شادی مبنایی دارد. از نظر اسلام در دنیا نه غم اصالت دارد نه شادی. بلکه شادی عقلانی اصالت دارد و غم عقلانی نیز ابزار رسیدن به کمالات است. اما در هدف نهایی انسان که سعادت جاوید است شادی اصالت دارد و آن شادی جاودانی با تلاش و زحمت امروز و بعضی از غمهای عالی انسانی (مثل غم محرومان و خدمت به انسانها) به دست می آید.
مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
یکشنبه 24,نوامبر,2024